آیا آغاز مذاکرات علنی مجدد ایران و آمریکا حکایت از ورود جمهوری اسلامی به دورهای جدید از مناسبات داخلی و خارجی دارد؟ آیا در صورت توافق جامع یا غیرجامع، انتظار توقف روند فرسایشی و توسعه گریز کنونی کشور واقع بینانه است؟ در صورت توافق و سرازیر شدن احتمالی دلار بیشتر حاصل از این توافق به اقتصاد، آیا جمهوری اسلامی می تواند از تله بحرانهای کنونی خارج شود؟ آیا وقتی نظام ناچار به موافقت برای مذاکره با ترامپ (قاتل قاسم سلیمانی) و نمایندگانش می شود، می توان انتظار داشت که حاضر به گفتگو با منتقدان و مخالفان جدی داخل کشور شود و اپوزیسیون داخل را به رسمیت بشناسد؟ و بلاخره چه نسبتی بین اصلاح رویکرد سیاست خارجی و بهبود روابط ایران و غرب و گذار دموکراتیک وجود دارد؟ پاسخ روشن به همه این سوالات اگر هم ممکن باشد، در این یاداشت نمی توان به همه آنها پرداخت، از این رو در تلاش برای پاسخ به سوالات بالا، برخی ابعاد مهم وضعیت کنونی و چشم انداز پس از مذاکرات بررسی می شود.
بررسیها نشان میدهد۷۰ درصد کودکان حذفشده از مدارس، در دهکهای یک تا پنج جامعه هستند؛ مهمترین عامل حذفشدنشان، فقر خانوادههاست. دانشآموزان استان سیستانوبلوچستان در صدر قرار دارند
نابرابری آموزشی، کودکان را از چرخه آموزش حذف میکند؛ کودکانی که از دهکهای پایین هستند و فرصت رقابت را از دست میدهند تا آنها که ساکن مناطق محروم و روستاییاند و به سمت ترک تحصیل سوق داده میشوند. هرکدام از این موضوعات، ترکیبی از عوامل اجتماعی و اقتصادی را در خود جای داده که نیاز به بررسی عمیق دارد. گروه روانشناسی اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران در نشست «چالشها و موانع آموزش عمومی در ایران» به این موضوع پرداخت. حذف ۲۸ درصد دانشآموزان از ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۳ و فرصت کم تحصیل برای افراد کمبرخوردار بخشهایی از سخنرانی شرکتکنندگان در این نشست بود.
تکیهی نوشتهی حاضر بر ارزیابی برنامههای این دسته از جریانات است. لازم به اشاره است که هدف نوشتهی حاضر نه ایرادگیریِ مخرب، بلکه طرحِ نقد سازنده و جلب توجه به نکات و سؤالاتی است که به باور من قابل تأملاند. در نوشتهی جداگانهای به ارزیابی انتقادی برنامههای دیگر بخشهای چپ ازجمله حزب چپ و جریانهای سوسیالدموکرات و لیبرال چپ پرداخته خواهد شد.