خطر سومالیائی شدن را در بلوچستان باید جدی گرفت
هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)
تشدید سرکوب ها و کشتار و اعدام های رژیم جمهوری اسلامی شرایط را برای نیروهای سنی تندرو بلوچ فراهم کرد تا وارد میدان شوند. این شرایط سر آعاز ورود گروه های جهادی و شکاف بین نیروهای پراگماتیست مکی و جهادیان از یکسو و فشار گسترده بر نیروهای سکولار و دموکرات نیز بوده است. رژیم با این سیاست های خود جامعه بلوچستان را به سوی از هم گسیختگی و نوعی سومالیزه شدن در حساس ترین مکان نزدیک به دهانه خلیج فارس هل می دهد.
من قبلا هم در مورد نتیجه احتمالی حمله جیش العدل صحبت کرده بودم. جیش العدل که یک تشکل جهادی مذهبی ـ قومی است دست به حمله ای.زد که از همان ابتدا موجب نگرانی مکی و مولوی عبدالحمید شد به طوریکه مولوی عبدالحمید بلافاصله از چنان حمله “خشونت باری” برائت جست. بیانیه مولوی بطور وضوح با بیانیه مولوی نقشبندی که متن آن ازجهات زیادی مشابه بیانیه جیش العدل بود، مغایرت داشت. نقشبندی از این عملیات ،”فدائیان بلوچ” با لحنی ستایش انگیز یاد کرد.
مولوی عبدالحمید متوجه چنین شکافی در زاهدان و کل استان شده بود و از همین جهت هم رژیم را با لحن متفاوت و محافظه کارانه تری مورد خطاب قرار داد که بگوید سرکوبها و بی توجهی آنها به مطالبات مردم نه تنها در بلوچستان بلکه کل ایران میـتواند راه را برای مقابله خشونت آمیز از طرف مخالفان باز کند. در بیانیه اول مولوی عبدالحمید با صراحت حمله را محکوم نکرده بود ولی از آن برائت جسته بود ولی در خطبه روز جمعه ۲۳ تیر مطابق ۱۴ جولای ۲۰۲۳ ، مولوی عبدالحمید که بخش مهم و آغاز سخنان خود را پس از موعظه دینی خود به این حمله اختصاص داد، این حمله را با صراحت محکوم کرد.
در این خطبه مولوی در مورد حمله به کلانتری ۱۶ گفت که حمله را با “شدت تمام محکوم می کنیم” (این جمله در خطبه مولوی آمده بود ولی در متن نوشتاری وبسایت او نیامده بود، در موارد دیگری هم بعضی نکات مهم از سخنان او در متن کتب وسایت مولوی حذف میـشدند. چرا؟ آیا این به معنای عدم توافق ویراستاران و یا مشاوران با نظرات او نیست؟) . در ضمن در همین خطبه او از این صحبت کرد که بعضی با او موافق نیستند و معتقدند که “گفتگو و گفتمان” پاسخ نمی دهد. او همین طور مطرح کرد که بر آنها، گروههای مسلح و خشن ، کنترل ندارد ولی اعتقاد دارد که که گفتگو و شیوه های مسالمت آمیز پاسخ می دهند. در همان حال او با تاکید بیشتری از این سخن گفت که مسئولان گرامی” به خواست های مردم توجه کنند. پس از دستگیری مولوی فتحی محمد نقشبندی پدر مولوی عبدالغفار نقشبندی هم مولوی عبدالحمید بیانیه ای صادر کرد که در آن از تبعات منفی این بازداشت صحبت کرد و بر این اساس مطرح کرد که «آزادی هر چه زودتر ایشان به نفع همه ماست» تکیه بر تبعات منفی احتمالا به معنی گسترش حملات خشونت بار مسلحانه بود و تکیه بر عبارت به نفع همه ما هم می تواند به معنی منافع سیستم و نهاد مکی و یا به طور وسیعتر جامعه بلوچ باشد. این را می توان بنوعی نرمش و یا دعوت به یک سازش با رژیم تعبیر کرد.
نکات فوق، علیرغم انکار بعضی از ناسیونالیست های پوپولیستی، قومی – مذهبی، روشن می کند که بین مولوی عبدالحمید و طرفداران جیش العدل، و تشکل “دادخواهان، آزادی خواهان” مولوی نقشـبندی و همین طور انصار الفرقان، حد اقل در عرصه سیاسی، شکاف هایی وجود دارد و یا در حال پیدایش است.
در روزهای اخیر هم مولوی نقشبندی دست به تبلیغ ” دادخواهان و آزادگان” پرداخته است و او عملا به این گرایش دارد که یک جبهه را سازماندهی و رهبری کند. با وجود این هنوز روشن نیست چه رابطه ای بین جیش العدل و تشکل ” دادخواهان و آزادگان ” وجود دارد و یا چه اختلافی با انصار الفرقان دارد؟ و اینکه آیا دادخواهان و آزادگان که خود را تشکیلاتی “سیاسی و مبارزاتی ” می نامد مبارزاتی را به معنی استرتژی مسلحانه بکار برده است یا نه؟
البته بخشی از محتوای سخنان بعدی مولوی نقشبندی از بعضی جنبه های کلی با مضامین سخنان مولوی عبدالحمید خوانائی دارد ( مثلا حمایت از مرم در ایران ) ولی تکیه بر تقسیم بندی قومی- سنی در آن قویتر و تاکید روی نیازهای ملی و بین المللی که مولوی عبدالحمید در آن تکیه داشت به مراتب کمتر است. شاید این یک نوع مدارا ی بیشتر از جانب مولوی نقشبندی بعد از فشارهائی باشد که طرفداران مکی به او وارد کرده اند. نقشبندی در سخنان کلی با آن که به شدت به سیستم حمله کرده و برسرنگونی آن تاکید میـکند ( مولوی عبدالحمید تنها تا حد رفراندوم و تغییر قانون اساسی به پیش رفته است) ولی آز آزادی زنان و جدائی دین از دولت که خواسته های اساسی جنبش بوده است هیچ اشاره ای ندارد. مهسا امینی را نه به مثابه سمبل یک جنبش عظیم انقلابی زنانه «زن، زندگی، ازادی» بلکه به عنوان زنی که همچون ماهو ( زن بلوچ که مولوی نقشبندی با شجاعت آن را پیگیری و افشا کرد) قربانی این رژیم شده است می بیند. او هم مانند مولوی عبدالحمید مناسباتی را که به تحکیم روابط مرد سالارانه/ پدرسالارانه پرداخته محکوم نمی کند.
پیدایش این شکاف ها در بلوچستان می تواند جدی باشد ولی هنوز زود است که بتوان میزان حمایت از مولوی نقشبندی، جیش العدل و انصار الفرقان را در ایجاد آلترناتیو هائی در برابر مولوی عبدالحمید بدرستی ارزیابی کرد ولی روشن است که بخشی از نیرو های جوان، بر متن فرهنگ عشیرتی منطقه و عدم وجود سابقه فعالیت های توده ای ـ مدنی ، و سرخورده از عدم پیشرفت اعتراضات روتین و مسالمت آمیز که در جمعه ها صورت می گرفت، ناخوشنودی خود را به صورت حمایت و یا پیوستن به دادخواهان و آزادگان و یا نیروهای مسلح جهادی فوق الذکر یا نیروهای مسلح دیگری بیان کنند. حملات چنین نیروهائی هر چه بیشتر شدت بگیرد موقعیت مولوی عبدالحمید را حداقل در خود بلوچستان بیشر تضعیف کرده و حتی ممکن است تا حدودی مولوی را به رژیم و شاید بهتر است بگوئیم جناح هائی در درون رژیم را به مولوی نزدیک تر کنند.
توقف حرکات اعتراضی جمعه ها در زاهدان بعد از حمله به کلانتری هم صرف نظر از فشار ها و تهدیدات نیروهای رژیم احتمالا به منظور تاکید بر این نکته از جانب مکی بود که اعتراضات جمعه ها نباید به معنی حمایت از حرکت های مسلحانه که مورد پذیرش مکی نبودند ، تعبیر شود ، و چنان حرکاتی که مولوی آنها را افراطی می بیند مشروعیت پیدا کند. ولی پایان اعتراضات مدنی و گسترده در زاهدان تا حدودی به سر آغاز گسترش بیشتر اعتراضات خشونت آمیز مسلحانه از بکسو و فضای باز برای باندهای تبهکار که بعضا به عنوان خبرچین و مامور امنیتی و اطلاعاتی سروکار دارند تبدیل شده است.
با توجه به سوابق،، تجربیات و آمادگی و امکانات گروه های جهادی، بویژه جیش العدل و مقبولیت نسبی مولوی نقشبندی ، حد اقل برای یک دوره، آن ها به شت تقویت خواهند شد و موجب تضعیف جنبش توده ای مدنی خواهند گشت. احتمالا طول نخواهد کشید که صراحت بیشتری در لحن هر دو طرف یعنی مولوی عبدالحمید و نهاد مکی و از یکسو و جیش العدل و مولوی نقشبندی (چانچه او به توافقی موفقیت آمیزی با مولوی عبدالحمید نرسد) از سوی دیگر آشکار شود و آنها با صراحت بیشتری ازهمدیگر انتقاد کنند.
البته شکاف بین مکی و مولوی نقشبندی کمتر جنبه ایدئولوژیکی و فقهی دارد، هر چند نگاه شورای کوه ون که در منطقه سرباز، به رهبری مولوی متوفی محمد عمر سربازی، نفوذ داشته است با نگرش ملایم تر شورای هماهنگی مدارس اهل سنت به رهبری مولوی عبدالحمید در توافق نبوده است. نمی توان رقابت بر سر جایگاه و نیز بر سر منابع منطقه ای، جغرافیائی و اقتصادی در دو قطب شمال ( زاهدان) یا سرحد به رهبری مکی و جنوب ( چابهار) و یا مکران که مولوی عبدالغفار نقشبندی سعی می کند آن را نمایندگی کند، هم نادیده گرفت. در همین رابطه هم جیش العدل با آن که نمی توان آن را بطور وضوح نماینده مکران دید ولی پس از آنکه از باز سازی نیروهای درونی جندالله شکل گرفت و جیش النصر از آن جدا شد، بیشتر حالت مکرانی به خود گرفت و احتمالا هنوز خط مکرانی در آن مسلطـ است.
اگر شکاف بین مولوی عبدالحمید با مولوی عبدالغفار عمیق تر شود احتمالا در سطح بخشی از مدارس دینی و بین مولوی ها نیز شکاف هائی رشد خواهد کرد. از نظر روابطـ قدرت و مناسبات طبقاتی (البته باید در نظر داشت که در این زمینه مطالعاتی جدی هنوز وجود ندارد) می ـتوان گفت جیش العدل اساسا به بخشی از فقرای شهری و روستائی و عده ای از قشر متوسط حاشیه ای و به شدت آسیب دیده تکیه دارد که اساسا نگاه به نوعی سیستم اسلامی سنی شبه- طالبانی دارند. در حالی که مکی اساسا با بخشی از بورژوازی رانت خوار و تجاری محلی و نیز بخش مهمی از قشر متوسط شهری ارتباط داشته است و در همان حال با کنترل املاک و مؤسسات وقفی ( منجمله مدارس دینی و مساجد و مصلی ها و نیز املاک مسکونی و تجاری و سرمایه گذاری تجاری و ساختمانی) در جایگاهی شبه فئودالی بوده است. با وجود این با توسل به ایدئولوژی مذهبی و قومی در میان فقرای شهری زاهدان هم دارای نفوذ گسترده ای بوده است
رژیم هم تلاش خواهد کرد تا در صورت وقفه طولانی تر در اعتراضات انقلابی سراسری، از این نوع شکاف ها که تا حدود زیادی خود ایجاد می کند و دامن می زند، استفاده کرده موقعیت خود را که به شدت در منطقه ضربه خورده است تا حد امکان بازسازی کرده و در ابعاد وسیعتری به سرکوبی دیوانه وار و فاشیستی روی بیاورد . برای این کار رژیم سعی می کند از کسانی همچون مولوی عبدالرحمان چابهاری در چابهار و تا حدود ی هم مولوی عبدالصمد ساداتی در سراوان و تعداد زیادی سرطایفه استفاده کند. هرچند گسترش یک جنبش مسلحانه جهادی مشکل است جائی برای آرامش رژیم ایجاد کند و امکان دارد شکاف های بیشتری را در درون خود رژیم دامن بزند به این معنی که بخشی از حاکمیت، سرکوب و بی توجهی به جناح های میانه روتر مثل مولوی عبدالحمید را موجب گسترش چنین حرکات مسلحانه ای ببینند که امکان جمع کردن آن بسیار دشوار است.
بنیاد مکی که در گستره استانی و حتی فرا استانی ( نفوذ آن در خراسان و تا حدودی گلستان و بخشی از شرق هرمزگان) نفوذ دارد و به عنوان شورای هماهنگی مدارس اهل سنت استان سیستان و بلوچستان سازمان یافته است در درون خود دارای انسجام نیست و گذشته از تعابیر سیاسی و ایدئولوژیکی، تعابیر متفاوت تئولوژیکی در جهارجوب دئوبندی ( مثل حیاتی و مماتی) نیز عمل می کنند ولی در درون آن نیروهایی بنیادگرای حامی طالبان و حتی القاعده و داعش حضور دارند و در شرایطـ بحرانی ، به ویژه وقتی که سیاست پراگماتیک و در همان حال نامنسحم مولوی عبدالحمید از کارایی بیفتد، به احتمال زیاد آنها با نگرشی شبه طالبانی با انصار الفرقان و یا حزب الفرقان که مولوی عبدالجلیل قنبرزهی بنیاد گذاشته بود، جیش العدل، سپاه صحابه ایران و بعضی گروه های دیگر و چنانچه مولوی.نقش بندی هم به آنها نزدیک شود، وارد ائتلاف شوند. در چنان حالتی آنها احتمالا به دنبال حمایت طالبان و نیرو های رادیکال در پاکستان ( نیرو های نزدیک به لشکر جنگوی و سپاه صحابه سابق و تحریک طالبان پاکستان و چه بسا نیروهای نزدیک به القاعده و داعش) خواهند رفت.
البته در کشمکش های نیابتی تردید کمی هست که سازمان اطلاعاتی پاکستان بیش و کم از قبل از چنین نیروهائی حمایت می کرده است تا آنها را در مقابل نیروهای ناسیونالیستی و جدائی طلب بلوچ در پاکستان که حداقل بخشی از آنها تحت حمایت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران بوده اند، قرار بدهد. درگیریـهای بین جیش العدل و ارتش جمهوری خواه بلوچستان تحت رهبری براهمدگ بگتی احتمالا مرتبط با همین کشمکش های نیابتی بوده است. در این نوع کشمکش های کثیف نیابتی راه های معامله بین دستگاه های امنیتی همیشه باز بوده است تا با امتیاز گیری از همدیگر دست به ترور، دستگیری ، حبس، استرداد و یا فراری دادن نیروهایی که برای مدتی تحت حمایت خود قرار می داده اند دست بزنند.
با وجود حملات مسلحانه و زبان تند خود، جیش العدل یک نیروی واپس گراست و از نظر سیاسی و عقیدتی با جنبش «زن، زندگی آزادی«، آزادی و برابری حقوق زنان و الغای حجاب اجباری و ایجاد یک سیستم سکولار و دموکراتیک اعتقادی ندارد. بعضی از گروه های سیاسی پوپولیستم قومی با توجه به آن که نسبت به ارزش های انقلابی جنبش ژینا- مهسا و ایجاد رابطه موثر با جنبش سراسری اهمیت نمی دهند مردم بلوچ را بیشر به سوی جیش العدل می رانند. از این زاویه است که نیروهای ترقیخواه و خواهان دموکراسی، سکولاریسم ، برابری و عدالت اجتماعی و رفع هرگونه تبعیض مذهبی، قومی و جنسیتی، قاعدتآ می توانند درهمیاری با جنبش انقلابی سراسری به سازماندهی مستقل و وسیع خود روی بیاورند و تشکلات سیاسی و مدنی خود را ایجاد کنند. با وجود حفظ دید مستقل و کاملا انتقادی نسبت به نهاد های مکی و نیروهی مذهبی دیگر، وظیفه اساسی این است که نوک تیز حمله روی رژیم جمهوری اسلامی باشد تا امکان بهره گیری رژیم از شرایط به حد اقل برسد. سازماندهی و تشکیلات مستقل در این منطقه بیش از پیش اهمیت پیدا کرده است، چون که در این شرایط رژیم با سیاست های فاشیستی خود اقتدار خود را به شدت از دست داده است و با کنترل موضعی و جزیره گونه اش با شدت بیشتر به ابزار سرکوب روی آورده است. در خلائی که به شدت در حال وسعت گیری است نیروهای مسلح جهادی سازمان یافته و باندهای مسلح تبهکار که احتمالا بخش مهمی از آنها با نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و ماموران آتش به اختیار رژیم ارتباط دارند به طرز شتابانی در بلوچستان در حال رشدند و به احتمال زیاد با دامن زدن به تشنحات، مثلا قتل های رو به افزایش از جانب افراد ناشناس، زندگی مردم را به جهنم تبدیل می کنند. با ارزیابی هوشیارانه باید تلاش کرد سیاست های تبهکارانه رژیم و همه حرکاتی که به این تشنجات دامن زده و از پاکسازی قومی و مذهبی حمایت می کنند، محکوم کرد ومانع سومالیائی کردن منطقه شد.
هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)- لندن- ۲۷ جولای ۲۰۲۳