bidarzani
نویسنده: فروغ سمیعنیا
جنبش زنان در ایران از نیمهی دوم دهه هفتاد همراه با دیگر جریانات روشنفکری به مرحله بیرون آمدن از محافل رسید. زیرا فمنیستها در ایران مانند دیگر فعالین پس از سرکوبهای بعد از انقلاب 57 و خصوصا دهه شصت به نشستهای محفلی محدود میشدند. تشکیل انجیاوها و یا جمعیتهای زنان با مطالبهی مشخص حقوقی زنان خصوصا پس از روی کار آمدن دولت خاتمی و حمایت دولت از سازمانهای مردم نهاد بیشتر شد و همزمان نشریاتی با موضوع زنان در کشور منتشر شد.
نشریات اصلاح طلب نیز ستونی را عموما به مطالبات فمینیستها اختصاص دادند و برای گرداندن ستون از فعالین زنان استفاده کردند. هر چند در آن دوران با وجود کار علنی استفاده از واژه «فمنیست» هنوز جاافتاده و عادی نبود. عموما فعالین تلاش میکردند بگویند ما معترض به وضعیت زنان هستیم اما فمنیست نیستیم. با اینکار ضمانتی برای ادامه فعالیت پیدا میکردند.
در چنین فضایی که مختص دوره اصلاحات بود، زنان با فعالیت علنی وارد عرصه شدند و از جمله گفتمانهای غالب بین آنان این بود که ما فعال مدنی هستیم نه سیاسی. این نیز از جملاتی بود که ضریب خطر را برای فعالیت در این حوزه پایین میآورد. فعالین زنان هوشمندانه چندین سال فعالیت کردند و تجمعی را جلوی درب دانشگاه تهران تشکیل دادند که نشان از قدرت این فعالین در کشور و مشخصا شهر تهران بود. اسفند سال 1384 دومین تجمع باشکوه زنان در پارک دانشجوی تهران انجام شد که با خشونت پلیس پایان یافت. در حقیقت درسال 1384 حکومت تلاش کرد تا حضور زنان در خیابان را متوقف سازد.
کمپین یک میلیون امضا
22 خرداد سال 85 فعالین زنان فراخوانی برای تجمع دیگر دادند. این تجمع قرار بود در میدان هفتتیر برگزار گردد. تعدادی از گروههای زنان چپ با این تجمع مخالفت کردند. در آن زمان منشور زنان و زنان اسفند از جمله گروههای زنان چپ مطرح در تهران بودند. تجمع میدان هفتتیر با خشونتی از سوی حکومت روبرو شد که بیسابقه بود. تعداد زیادی از فعالین حقوق زنان در این روز بازداشت شدند و «عالیه اقدامدوست» نیز به دلیل شرکت در این تجمع به 3 سال حبس محکوم شد.
این تجمع و خشونت و سرکوبی که در پی آن رخ داد، باعث شد فعالین زنان در مرکز فرهنگی زنان نوع دیگری از فعالیت را در خیابان برگزینند. فعالیتی که نه تنها مخفی نبود که حتی عرصه خیابان را بیش از قبل در دست میگرفت. «کمپین یک میلیون امضا» با امضای اولیه تعدادی از شخصیتهای سیاسی فرهنگی و هنری فعالیت خود را از 5 شهریور همان سال 85 آغاز کرد. زنان با وجود سرکوبها و از دست دادن انجیاوهایشان حالا به صورت علنی در صدد سازماندهی نیروهایشان برآمدند. یکی از مزیتهای کمپین در برابر روشهای قبلی مبارزه زنان این بود که فمنیستها در شهرهای دیگر نیز فعال شدند و کمپین یک میلیون امضا در شهرهایی چون زنجان، اصفهان، شیراز، تبریز، مشهد، رشت و ... آغاز به فعالیت کرد. این نقطه اوج جنبش زنان بود و شهرهای درگیر غیر از تهران نیز دراین دوره بسیار بودند. این کمپین در سال دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد و در حقیقت در دوره خفقان بعد از اصلاحات در ایران اتفاق افتاد. کمپین برای مدتی از طرف حکومت واکنش سرکوب نداشت اما بعد از زمان کوتاهی، دستگیریها به واسطهی جمعآوری امضا و مصاحبه و ... آغاز شد. حتی جلسات کمپین نیز از سرکوب در امان نماندند. فشارهای حکومت و اختلافات داخلی و ایجاد خفقان بیشتر از طرف حکومت بر همه جریانهای روشنفکری در ایران باعث توقف فعالیت کمپین یک میلیون امضا شد. کمپین نیروهایش و خصوصا نیروهای جوانش را در قالب کارگروههای مختلف سازماندهی کرده بود که با توقف آن، زنان و مردان جوان فعال در کارگروهها بلاتکلیف ماندند. بسیاری از فعالین کمپین در قالب گروههای کوچک مشغول به فعالیت شدند اما برای این جوانان تدبیر درستی اندیشیده نشد. اختلافات داخلی که منشا آن در تهران بود به شهرستانهای فعال کمپین نیز کشانده شد و عملا تعداد زیادی از شهرهای دیگر نیز گروههای خود را از دست دادند.
فعالیت زنان در هنگام جنبش سبز
جنبش زنان پس از کمپین، دیگر مانند سابق پر سر و صدا نبود، اما اعضا همچنان به صورت علنی با نامهای واقعی در گروههای کوچک مشغول به فعالیت بودند. انتخابات سال 88 و حضور جوانان و زنان به فعالین زنان جرات حضور دوباره داد. اینبار همه اعضای کمپین به میدان نیامدند چون عدهای با شرکت در انتخابات مخالف بودند. اما عدهای از فعالین کمپین در قالب همگرایی زنان یا گروههای دیگر با هدف استفاده از فضای باز انتخابات و مطرح کردن مطالبات زنان به میدان آمدند در حالیکه فضای پرشور انتخابات قواعد خود را داشت و مطالبات هر جنبشی میتواند دستاویزی برای جمع آوری رای بیشتر برای یک کاندیدای خاص باشد.
در حقیقت جنبش زنان همواره مترصد فضای بازی برای فعالیت و بیان خواستههایش بود و همچنان بر غیرسیاسی بودن اصرار داشت. این مترصد فرصت بودن، در مواقعی زنان فعال را از موضع گیری سیاسی منع میکرد. مثلا در زمان انتخابات، فمنیستهایی که با آن مخالف بودند و طبیعتا از فرصت انتخابات استفاده نکردند مورد نقد همرزمانشان واقع شدند و برعکس.
این موضوع نیز به یکی از اختلافات بین آنان تبدیل شد. در هنگام بازداشت نیز اکثر فعالین زنان از فعالیتهایشان دفاع می کردند و این شیوه همه اعضا برای دفاع بود. فعالین این حوزه شعارشان همواره این بود که: «طوری فعالیت کن که بتوانی از آن دفاع کنی».
انتخابات 88 و اتقاقات پس از آن باعث شد همه فعالیتها تغییر کند و حول جنبش سبز سازماندهی شود. سرکوب جنبش در دی ماه همان سال، فضای یاس و سرخوردگی ایجاد کرد که جنبش زنان هم از آن در امان نماند.
مهاجرتهای پس از 88 شامل تعداد زیادی از فعالین جنبش زنان شد و یکی از بزرگترین اتفاقات را در جنبش زنان رقم زد. بعد از 88 عده زیادی از فمنیستها به خارج از کشور رفتند و در حقیقت، بخش بزرگی از بدنه جنبش در بیرون از مرزهای کشور به فعالیت خود به شکلی متفاوت ادامه داد که گاه نیز پشتوانه خوبی برای فعالین داخل است. همچنین سرکوبها و بازداشتها شامل عدهای از فعالین حوزه زنان شد و کلا فضای خفقان پس از سرکوب بر جنبش زنان نیز تاثیر گذاشت.
قدمهای جنبش زنان بین 88 و 96
فعالین باقی مانده در داخل کشور پس از سرکوبها تلاش کردند دوباره روی پای خود بایستند و فعالیتها و کمپینهای جدیدی را شکل دهند. تشکیل کمپینهای مختلف راهی بود که جنبش زنان بسیار آن را آزموده بود و در این کار به نوعی خبره شده بود.
«کارزار منع خشونت خانگی»، «کمپین مبارزه با تقسیمبندی جنسیتی در دانشگاه»، «نه به آزار خیابانی» و ...از جمله تلاشهای جنبش زنان مابین سالهای 88 تا 96 یعنی بین دو خیزش سراسری بود. این کمپینها که بیشتر حول متشکل کردن فعالین زنان شکل میگرفت، تلاشهایی بود تا بعد از ضربه سخت سال 88 بتواند دوباره بازماندگان یک جنبش قوی در ابتدای دهه هشتاد را دور هم جمع کند.
مطالبات این کمپینها رادیکال نبود اما به واسطهی این کار، عدهای از فعالین زنان توانستند دوباره توسط کارگاهها و یا مراسمها با مردم و خصوصا جامعه محلی ارتباط بگیرند. در شرایطی که سازمانهای غیردولتی نیز پذیرای فعالین جنبش زنان نبودند، حرکتهای فوق میتوانست امیدی برای حضور زنان باشد.
در این میان، شهرستانهای فعال شده در دوره کمپین یک میلیون امضا رو به افول نهاد. بجز شهر رشت که همچنان در کمپینهای بعدی و مراسمهای هشت مارس فعال بود و همچنین کردستان که فعالیتهای جدی را خصوصا علیه قتلهای ناموسی آغاز کرده بود، شهر دیگری دوباره به صورت فعال
در این حوزه ظاهر نشد و این نگرانی فعالین زنان را به دنبال داشت.
هر چند درهمان زمان هم نقدهایی به این حرکتها وجود داشت و خصوصا با مطالبات رادیکال خارج از کشور مقایسه میشد. این کمپینها همزمان با فعالیت مسیح علی نژاد علیه حجاب اجباری بود. حرکتهایی در قالب آزادیهای یواشکی یا چهارشنبههای سفید که تاکید بر حرکتهای فردی زنان در داخل کشور با مطالبات رادیکال داشت. این مطالبه رادیکال تا حدی بین مردم داخل نیز خصوصا در شهر تهران مورد توجه قرار میگرفت اما حرکتی سازماندهی شده آن را پیگیری نمیکرد. فعالین زنان نیز در آرزو و تلاش برای باز پسگیری جنبش همهگیرشان بودند که به دلایل زیادی از جمله سرکوب حاکمیت شکل نمی گرفت. حتی کارزار منع خشونت خانگی که مطالبهای بسیار در دسترس بود نیز به دلیل خطر سازماندهی مجدد زنان با بازداشت و احضار فعالین روبرو شد.
جنبش زنان و آغاز قیام های مردمی
دی ماه 96 اوضاع نابسامان اقتصادی و افزایش یکباره تورم که تعطیلی کسب و کارهای کوچک و ضربه به طبقه فرودست جامعه را به همراه داشت، منجر به قیامی مردمی شد که از جایی به بعد از کنترل حکومت خارج گشت. این قیام مردم که برای اولینبار در شهرهایی به غیر از تهران، بسیار بزرگ بود و اساسا از شهری غیر از پایتخت آغاز گردیده بود با سرکوب شدید و کشتار مردم روبرو شد. چند روز بعد از سرکوب، «ویدا موحد» با شال سفید بر سکوی پست برق مقابل قنادی فرانسه (خیابان انقلاب تهران) بدون حجاب اجباری ایستاد و حرکت دختران خیابان انقلاب شکل گرفت. اولین حرکت بعد از سالها در داخل کشور علیه حجاب اجباری شکل گرفت. این حرکت رسانه محور به صورت انفرادی اما در هماهنگی با یکدیگر انجام شد و حکومت تا جایی هم به دستگیری این دختران پرداخت. عدهای تلاش داشتند این حرکت را از کمپینهای مسیح علی نژاد در خارج ار کشور جدا کنند و آن را حرکتی مستقل در داخل کشور بنامند اما چون حرکتی رسانه محور بود و حمایت بالای رسانههای خارجی را با خود به همراه داشت زیاد در مستقل نشان دادن آن موفق نبودند. خصوصا اینکه بعضی از دختران خیابان انقلاب مانند شاپرک شجری زاده پس از بازداشت با حمایت مسیح علینژاد از کشور خارج شده و به مصاحبه و تبلیغ در کنار وی پرداختند. این حرکت توسط مسیح علینژاد به راحتی مصادره شد. این حرکت همچنان بدون سازماندهی داخلی و بدون خط فکری و مرز مشخص بود و همچنین اقبال گسترده مردمی را به همراه نداشت. توجه به هر کدام از این دو عامل و رفع مشکلات آن می توانست مانع مصادره شدن حرکت گردد که متاسفانه این مهم صورت نگرفت.
اسفند همان سال در سالروز هشت مارس روز جهانی زن فراخوانی از سوی فعالین جنبش زنان منتشر شد که مردم را به تجمعی جلوی وزارت کشور فرا میخواند. این فراخوان مطالباتی معیشتی با تمرکز بر اشتغال زنان داشت. هرچند در جایی از فراخوان بر آزادی حق پوشش نیز اشاره شده بود اما کلیت فراخوان بر مطالبات معیشت و حق اشتغال زنان و مطالبات در این حوزه تاکید داشت. این فراخوان دو ماه نیم بعد از خیزش مردمی دی ماه و در همراهی جنبش زنان با طبقهای بود که حرکتی عظیمی را رقم زده بود. پیوند هشت مارس روز جهانی زن با خیزش مردمی و مطالبات آن میتوانست شروع خوبی برای حرکتی دوباره باشد.
فراخوان با سرکوب شدید حاکمیت روبرو شد. پیش از ساعت مقرر ونهای پلیس برای بازداشت آماده بودند. در آن روز بیش از هشتاد نفر زن و 20 تا سی نفر مرد بازداشت شدند. درمیان آنها نامهای آشنایی از فعالین حقوق زنان هم به چشم میخورد. بازداشت شدگان به تدریج و پس از 6 روز آزاد شدند و متهمین پرونده نیزدر دادگاه انقلاب تبرئه شدند. اتحاد فعالین زنان برای آزادی زندانیان و تجمع جلوی دادسرا و بازداشتگاه بینظیر بود و نشان میداد جنبش علیرغم فرودهای بسیار هنوز زنده است.
آبان 98
گران شدن بنزین و اعتراضات پس از آن و سرکوب و کشتار شدید ظرف 3 روز شوک بزرگی را به مردم وارد کرد. فعالین جنبشهای اجتماعی کوچکترین نقش را در این حرکت نداشتند و چون در کمتر از 72 ساعت حرکت جمع شد فعالین فرصت بروز نیز پیدا نکردند. پس از اتمام ماجرا و اتصال مجدد اینترنت عدهای سعی در همراهی با خانوادههای کشتهشدگان کردند که حرکتهایی فردی بود و عده ای نیز برای تحلیل ماجرا تلاش میکردند.
فعالین جنبش زنان با صدور بیانیهای از خانواده ها و مادران عزادار آبان حمایت و کشتار را محکوم کردند. این بیانیه هر چند با تعدادی اندک منتشر شد، اما سندی از همراهی جنبش زنان با مردم است. هواپیمای اوکراینی – کرونا و حوادث دردناک پس از آبان 98 - فرصت اندک فعالیت را نیز از همه فعالین گرفت. فعالین زنان نیز مانند سایرین در خانهها و فضای مجازی حضوری نه چندان فعال داشتند. دوره سکوت و سکون آغاز شده بود.
سال 1401 و جنبش زن زندگی آزادی
از ابتدای سال 1401 حرکتهایی در جامعه شکل گرفته بود که معلمان و بازنشستگان، پرچمدار آن بودند. گویا وحشت کرونا رخت بربسته بود و فعالین دوباره به عرصهها باز میگشتند. بازداشت «سپیده رشنو» هر چند بدون هیچ گونه ربطی به جنبش زنان محسوب میشد اما جامعه را نسبت به مسائل زنان حساس کرده بود. کشته شدن «ژینا امینی» و شروع اعتراضات در کردستان، فعالین زنان این شهر را به عرصه وارد کرد. کردستان یکی از استانهایی بود که که در بخش قدمهای جنبش زنان به فعال بودنش بعد از کمپین اشاره شد.
28 شهریور فراخوانی از طرف جنبش زنان در تهران و رشت صادر شد که منجر به حرکت بزرگی در این دو شهر گردید. دقیقا دو شهری که همراه کردستان همچنان بعد از سال 88 فعال مانده بودند. 28 شهریور شروعی برای اعتراضات شد و از فردای آن روز شهرهای دیگر کشور نیز به خیابان آمدند. این ادعا که حرکتهای عظیم مردمی 28 شهریور را در تهران و رشت فعالین زنان رقم زدند، بدون شک ادعایی نادرست است اما صدور فراخوان و ایجاد جرقه از جانب آنان بود و بیشک مردم بازیگران اصلی این صحنه بودند.
بازداشتهای گسترده فعالین زنان ابتدا در کردستان و در سالگرد قیام در رشت نشان از عاملیت آنان در اتفاقات اخیر را دارد.
قیام ژینا پس از اعدامهای اولیه تقریبا فروکش کرد و جامعه وارد فاز دیگری شد. انقلابی در مردم رخ داده بود اما دیگر از فراخوانها و اعتراضات خیابانی خبری نبود. منشورهایی متفاوت از طرف طیفهای متفاوت امضا و منتشر شد. حکومت عفو عمومی صادر کرده بود. در این میان نقش فعالین جنبش زنان پررنگ مینمود. در حالیکه پس از خاموشی جنبش عمومی که به زن زندگی آزادی معروف است زنان بدون حجاب اجباری عرصه عمومی را تصاحب کردهاند و زنان بسیاری برای حقوق ابتدایی جانشان را از دست داده و یا آسیب جسمی شدید دیدهاند. زنان زیادی به مادران دادخواه اضافه شدهاند و چون غم تازه است همچنان میداندار هستند. حکومت احکام اعدام زیادی صادر کرده که شامل عفو عمومی نشدهاند و هر لحظه بیم اجرای آنان میرود. در این میان جنبش زنان آیا همچنان میتواند برای رسیدن به یک کمپین یا کارزار بزرگی با مطالبات محوری زنان برنامه ریزی کند؟ آیا توان انجام چنین کاری در جنبش زنان وجود دارد ؟
البته که پاسخ منفی است و جنبش زنان دیگر نمیتواند به آرزوی قدیمیاش یعنی رسیدن به ساختار و فعالیتی چون کمپین یک میلیون امضا برسد یا کارزارهای مختلف و با مطالبات کم هزینه را راهاندازی کند. فضای جامعه چنین چیزی را بر نمیتابد.
گروههای کوچک زنان با مطالباتی فمنیستی و شاید متفاوت از سالهای قبل میتوانست در آن فضای خاص راهی به سوی جامعه باز کند و به جنبش مردمی زن زندگی آزادی نزدیکتر شود، همانطور که سال 96 بعد از حرکت مردم برای اعتراض به وضعیت معیشت جنبش زنان با فراخوانی با موضوع اشتغال وارد شد.
این مطالبات فمنیستی اما متفاوت هم، حضور و همراهی با مادران دادخواه، مخالفت با اعدام و دفاع از حق حیات و حفظ خیابان بهعنوان کمترین مطالبه شهروندی و البته تاکید بر مطالبات مسائل زنان را شامل میشود. در چنین شرایطی نمیتوان با جدا کردن مطالبات زنان از اتفاقات جامعه بین فعالین زنان و مردم، مرزبندی ایجاد کرد و وظیفه تمامی فعالین جنبشهای اجتماعی حمایت و همراهی با آنان است. البته این مرز باریک که مطالبات زنانی سالهای گذشته را نیز رد نکنند مهم بوده و حفظ مطالبات گذشته درکنار مطالباتی که در ظاهر فمنیستی نیستند از موارد مهمی است که درکل مبارزه نباید به فراموشی سپرده شود.
در خلال جنبش و همینطور پس از فروکش کردن نسبی آن، فعالین زنان در رشت چنین فعالیت متفاوتی را انجام دادند که مورد تایید و یا نقد قرار گرفت. با بازداشت تعدادی از فعالین شهر در آستانه سالگرد قیام و همینطور بازداشتهای گسترده در شهرهای دیگر، کلا فضای سکون بر جامعه حاکم شد. حرکت فوق اگر میتوانست به فعالین زنان شهرهای دیگر نیز تسری یابد، بدون شک با چنین خشونتی سرکوب نمیشد. اما در واقع پس از 88 دیگر اثری از جنبش زنان در شهرهای دیگر جز کردستان و تهران باقی نماند بود. کردستان نیز در ابتدای جنبش با سرکوب و بازداشت گسترده فعالین زنان مواجه شده بود. فعالیتهای فردی و مستقل در جنبش زنان نیز مانند جنبشهای دیگر اجتماعی سالها باب شده است و شبکههای اجتماعی چون توییتر و اینستاگرام و ... نیز با این مدل فعالیت سازگارترند و فعالین را با کسب فالوور بالا تایید می کنند. این حرکتهای مردمی رسانهمحور توسط افرادی سرشناس فعال که لزوما سابقه فعالیت فمنیستی نداشتند در داخل یا خارج از کشور تبلیغ میشود. رسانههای جریان اصلی این حرکتها را تاثیرگذار جلوه میدهند و در کنار سرکوبگران تلاش میکنند تا این شیوه را جایگزین تشکلیابی و حرکتهای جمعی کنند. این فعالین مستقل تنها مانع شکلگیری شبکهای از جنبش زنان شدند و حال پس از اولین سالگرد سرکوب دیگر امکان شکلگیری این شبکهها بسیار سختتر شده است.
اجرای طرح نور، فضای رعب و وحشت و فشار بر زنان وارد کرد و عملا «جنگی علیه زنان» در خیابانها صورت گرفت. فعالین زنان اما در این فضا هم فرصت بروز و عملی مشترک پیدا نکردند. با اینکه همواره بر فعالیت در گروههای چند نفره یا تلاش برای تشکلیابی در اکثریت بیانیهها تاکید شده است.
حال ما دیگر به دومین سالگرد جنبش ژینا یعنی جنبشی زنانه که جنبش زنان سالها آرزوی آن را در سر میپروراند نزدیک میشویم. اعدامها با شدت بیشتر ادامه دارد. فشار بر خانوادههای دادخواه افزایش یافته است. فعالین به زندان میروند و با مغلوب شدن ظاهری مردم نیز امکان هر گونه نرمش و سازش از جانب حکومت بعید مینماید.
در شرایط پیش رو جنبش زنان و شاید دیگر جنبشهای اجتماعی نیاز به بازنگری دارند. ما در جنبش زنان همواره متناسب با شرایط راهحل را برگزیدهایم و امروز نیز یکی از همان بزنگاههاست. بزنگاهی که با تصمیم درست میتواند سکوی پرتابی برای جنبش زنان باشد و در آینده راه رسیدن به مطالبات زنان را هموار کند.
@bidarzani