سرنوشت یک دستگاه پوشالی نئوکلونیال

 

طالبان بسیار سریع تر از آنچه پیش بینی می شد شهرهای بزرگ را تسخیر می کنند. انگار نه انگار در افغانستان، حکومتی وجود دارد و ارتش و دستگاه بوروکراتیک ـ امنیتی چند صد هزار نفره ای که در بیست سال گذشته توسط مستشاران آمریکا و غرب آموزش دیده اند و پروار شده اند. ارتشی ها جان خود را برداشته اند و از هر سوراخی که شده می گریزند؛ مقامات، کلید شهرها (در واقع جان و مال اهالی) را در توافقی پنهان یا آشکار تقدیم طالبان می کنند. «رهبران» و سیاستمداران کشور که زمانی پشت تریبون ها و روی مونیتور رسانه ها ژست می گرفتند و شعار می دادند، ریز شده اند.  این ها موش های حقیری بودند که وظیفه و رسالتی جز فساد و دزدی و کارگزاری سرمایه داری جهانی نداشتند.

 

طالبان روی جاده ای فرش شده از خون و خیانت پیشروی می کنند. آماج اصلی این جماعت جنایتکار و کهنه پرست، زنان هستند. زنانی که لت و کوب می شوند؛ مورد تجاوز قرار می گیرند؛ و در صورت مقاومت کشته می شوند. تا دیگر هیچ زنی هوای آزادی و برابری به سرش نزند. تا دیگر هیچ زنی به فکر درس خواندن و مستقل شدن و بالیدن نیفتد. طالبان آمده اند تا این بار پایه های بردگی و نظم پدرسالار و زن ستیز را محکم تر از پیش برقرار کنند.

 

طالبان جبهه ای سیاسی ـ ایدئولوژیک متشکل از گروه های طایفه ای مسلح است که نزدیک به یک دهه بعد از خروج نیروهای اشغالگر شوروی، به موازات درگیری و رقابت جریانات جهادی مرتجع و جنگ سالار محلی، عمدتا با کمک ها و امکانات پاکستان و عربستان و متحدانش زاده شد. این جریان علیرغم شکست سنگین نظامی امارت اسلامی در سال ۲۰۰۶ و فرار از مراکز قدرتی که برپا کرده بود، طی بیست سال اخیر به پشتوانه حامیان بین المللی خود ادامه حیات داد. اینک صحنه جهانی و منطقه نسبت به بیست سال پیش تغییر کرده و پیچیده تر شده است؛ سیاست ها و جهت گیری های طالبان نیز به همچنین. حالا به نظر می رسد مذاکرات قطر بیش از آنکه مذاکراتی چند جانبه برای «ادغام» طالبان در «حکومت موجود» باشد، عملا به کار تنظیم روابط جدید میان طالبان و آمریکا آمده است. به نظر می رسد طراحان سیاست خارجی آمریکا (چه در دوره ترامپ، چه بایدن) چراغ سبز را به طالبان تشنه قدرت، نشان داده اند. به نظر می رسد که جمهوری اسلامی ایران نیز با آگاهی از این دورنما، پیشاپیش به فکر تنظیم مناسبات با طالبان و «حسن همجواری» با همتایان مرتجع خود در آن سوی مرز بوده است. حالا دیگر ساده دل ترین افراد هم فهمیده اند که وعده "استقرار دمکراسی" و "دفاع از حقوق زنان" از سوی آمریکا و دیگر قدرت‌های غربی در افغانستان صرفا توجيه فریبکارانه ای بود برای اشغالگری در آن مقطع زمانی، و آن دوره دیگر به سر آمده است.

 

اینکه آینده افغانستان با همه تضادهای عمیق طبقاتی و جنسیتی و ملی و مذهبی اش به کجا خواهد انجامید از اکنون مشخص نیست. آیا تصویر هولناک زندگی تحت یک حاکمیت قرون وسطایی مذهبی، شعله های مقاومت و جنگ داخلی دنباله داری را خیلی زود روشن خواهد کرد؟ آیا برخاستن امواج بلند مهاجرت به ویژه از میان جوانان و زنان (اعم از کارگر و زحمتکش یا روشنفکر) محتمل یا ممکن خواهد بود؟ یک موضوع ناروشن دیگر، جایگاه افغانستان در رقابت های منطقه ای و جهانی به ویژه از زاویه منافع روسیه و متحدانش در آسیای میانه، جمهوری اسلامی ایران و پاکستان، و مشخصا آمریکا و چین است. چه کسی می تواند تاثیرات یک حکومت طالبانی مستقر در کل سرزمین افغانستان را بر تناسب قوای منطقه و ایجاد تنش های جدید در تمامی مرزها پیش بینی کند؟

 

در این میان، یک چیز روشن است. دم و دستگاه هایی که به زور بمباران و حمایت دیپلماتیک و کمک مالی و رسانه ای دولت های سرمایه داری امپریالیستی شکل بگیرد و محصول به هم چسباندن جنگ سالاران سابق و باندهای مرتجع طایفه ای رقیب از راه تطمیع و تهدید باشد، به شدت پوشالی و مستعد فروپاشی است. گواه تازه این حرف، سرنوشت حکومت بی ریشه، ضدمردمی و فاسدی است که بیست سال پیش تحت عنوان «دولت قانونی و مشروع و منتخب» در افغانستان به کار گمارده شد.  

کلتیو۹۸

مرداد ‌‌۱۴۰۰