حق دفاع مشروع

 

لیلا حسین زاده

 

سخنرانی در کلاب‌هاوس کانون مدافعان حقوق بشر

 

این بحث‌ها بهنگام است چون می‌بینیم که کنشگران سیاسی با این موضوع نسبتی برقرار نکردند و خطر این عدم برقراری نسبت و جا ماندن ایشان از مردم در خیابان این است که عمل در خیابان و در ساحت تجربی پیش می‌رود اما ایدئولوژی یا گفتمان مشخصی پیرامون آن نیست. در غیاب ائتلاف‌های دموکراتیک، در غیاب گروه‌هایی از کنشگران که این «خشونت دفاع مشروع» را در جایگاه خودش بنشانند، در غیاب این گفتمان‌سازی، خطر درغلطیدن توده‌ای به شکلی از انتقام‌جویی وجود دارد. اتفاقا کسانی که امروز تلاش می‌کنند با شکلی از دامن‌پاکی، هرچه بیشتر خودشان را در سمت گفتمان عدم خشونت نگه دارند، راه را برای آن سر طیف که انتقام‌جویی هست باز می‌کنند

 

مقدمه

 

اول از همه من خیلی خوشحالم که بالاخره به نظر می‌رسد که  تابوی صحبت از دفاع از حق مشروع دارد شکسته می‌شود. بدون شک شکسته شدن این تابو حاصل پیشروی‌هایی است که مردم کف خیابان در سال‌های اخیر داشته‌اند. چنانکه شکل گرفتن این تابو، حکومتی، ایدئولوژیک و در پی هژمون شدن گفتمان عدم خشونتی است که بعد از دهه‌ی شصت و به طور ویژه بعد از روی کار آمدن اصلاحات پا گرفت.

 

من قبل ازاینکه بتوانم به سوألات شما پاسخ‌های عینی‌تر و انضمامی‌تری بدهم، ناگزیرم که بحثم را مقدماتی‌تر پیش ببرم. فکر می‌کنم به دلیل اینکه مدت‌هاست درباره‌ی این موضع صحبت نشده است، اگر ما بخواهیم بحثی را در خصوص شکل دادن به موضوع حق دفاع مشروع سازمان بدهیم، به ناگزیر باید خیلی مقدماتی صحبت کنیم، چنانچه سایر مهمانان عزیز هم به همین منوال صحبت کردند.

 

با همین منطق بحث مقدماتی اگر بخواهیم پیش برویم، لازم داریم برای امکان‌پذیر کردن جایگاه‌هایی گفتمانی که از دل آن‌ها بشود درباره‌ی موضوع حق دفاع مشروع حرف زد سه‌تا تعیین تکلیف اساسی بکنیم:

 

سوژه‌گی مردم

خشونت

دولت

 

سوژه‌گی مردم

 

در وهله‌ی اول فکر می‌کنم که اگر می‌خواهیم از دفاع مشروع صحبت بکنیم و می‌خواهیم جایگاهی گفتمانی را برای آن متعین کنیم، باید روشن کنیم که نسبت‌مان با سوژه‌گی مردم چیست. «حق دفاع» را اینطور تعریف کنیم که هنگامی که گروهی از مردم یا توده‌ی مردم خواست تغییر چیزی در وضعیت موجود را دارند و در مسیر این خواست و پیشروی‌شان با سد محکم سرکوبی مواجه می‌شوند که جان‌شان را می‌گیرد یا در معرض خطر قرار می‌دهد، این گروه از مردم یا توده در اینجا حق دفاع از جان خودشان را دارند. این دفاع می‌تواند رویارویی با نیروی سرکوب باشد یا شکل بسط‌یافته‌تری هم به خودش بگیرد، نظیر فتح و محاصره‌ی پایگاه‌های سرکوبی که درکار گرفتن جان مردم هستند. اگر ما چنین تعریفی را بپذیریم، از ابتدا تا انتهای آن چیزی که واضح است عبارت است از اینکه بحث «حق دفاع»، بحثی است راجع به «عاملیت مردم».

 

بنابراین من فکر می‌کنم از پایگاه گفتمانی‌ای بحث از «حق دفاع» بنیادین خواهد بود که این پایگاه گفتمانی سوژه‌گی مردم را لحاظ کند. گفتمان‌هایی که سوژه‌گی مردم را نادیده می‌گیرند، کمرنگ نشان می‌دهند یا پنهان می‌کنند، یعنی به جای آنکه مردم را عامل پیشرونده در تحولات سیاسی ببینند، آنان را قربانی صرف وضعیت درنظر می‌گیرند، یا گفتمان‌هایی که اساسا سوژه‌گی مردم برای‌شان اهمیت ندارند، به این معنا که فرض کنید عامل تغییر وضعیت را نه به صورت درون‌زاد و مردمی، بلکه به صورت نیروهای نظامی-سیاسی و به صورت قدرت‌های دیگری لحاظ می‌کنند، این گفتمان‌ها از اساس ورودی‌ای برای بحث «حق دفاع مشروع مردم» ندارند.

 

به این ترتیب اینکه در چه پایگاه گفتمانی‌ای قرار می‌گیریم اهمیت بحث دفاع مشروع مردم را برای ما نشان می‌دهد؛ اینکه تا چه حد برای ما بنیادین و اصولی با بالعکس حاشیه‌ای و صوری است.

خشونت

 

از نگاه من امروز در فضای سیاسی معاصر ایران، در بین فعالین و نیروهای سیاسی به اصطلاح حرفه‌ای، دو قطب گفتمانی تا حدی هژمون است:

 

اول) گفتمان عدم خشونت؛ که از پیش موجود است و نتیجه‌ی عینی آن را در فضای سیاسی دیده و می‌بینیم که چطور می‌تواند به نوعی از پاسیفیسم منجر شود.

 

دوم) گفتمان نوپای انتقام‌جویی است. منظورم از انتقام در اینجا اشاره به این نیست که این کلمه در بروز خشم فردی داغدیده ظاهر می‌شود یا برای دعوت دیگران به پیشروی، بلکه از وجه گفتمانی بر موضوع دست می‌گذارم که اشاره به نیروهای سیاسی‌ای دارد که انتقام‌جویی را به این معنا تبلیغ و ترویج می‌کنند که عبارت است از شکلی از انتظار برای به‌دست گرفتن دولت و انحصار اعمال خشونت و پس از آن انجام تصویه حساب. فکر می‌کنم باید خطر این گفتمان را جدی بگیریم. این گفتمان بازتولید کننده‌ی خشونت سیستماتیک و بازتولید کننده‌ی کشتار و به یک معنا بازتولید کننده‌ی وضع موجود است.

 

من فکر می‌کنم برای امکان‌پذیر شدن «دفاع مشروع» ما ناگزیریم که بین این دو سر طیف پیوستاری را رسم بکنیم و نسبت «دفاع مشروع» با «خشونت» را جایی در این پیوستار پی بگیریم. به این معنا من فکر می‌کنم در مواجهه با «گفتمان عدم خشونت» صحبت از «دفاع مشروع» به نوعی صحبت از «حق اعمال خشونت متقابل برای دفاع از خود» است؛ و در مواجهه با «گفتمان انتقام» باید گفت که خشونتی که در «دفاع مشروع» هست، به بیان والتر بنیامین «خشونت برسازنده» یا به بیان یکی از عزیزان «خشونت دفاعی» است؛ یعنی خشونتی که سدی از کشتار و سرکوب را به نفع مردم و به اصطلاح یک وضعیت رهایی‌بخش پُشت سر می‌گذارد. ماهیت خشونت گفتمان انتقام اما باز به بیان بنیامین «خشونت برساخته» است؛ خشونتی سیستماتیک که از جایگاه داشتن «حق انحصار اعمال خشونت» دارد اعمال می‌شود.

 

به این ترتیب نسبت خشونت با حق دفاع مشروع به نظرم جایی در پیوستار میان این دو قطب دارد که در هیچ یک ادغام‌پذیر نیست.

 

دولت

 

من دولت را در معنای state یعنی ساختار حاکمیت به‌کار می‌برم. در فضای سیاسی کنونی ایران می‌توانیم از دو رویکرد نسبت به دولت حرف بزنیم:

 

لویاتان: رویکردی که دولت را یک لویاتان محضی درنظر می‌گیرد که حضورش باید قاطع و نظم‌بخش باشد و به این معنا بر فراز جامعه و مسلط بر جامعه است و نسبت به جامعه انحصار دارد. پس این دولت انحصار خشونت را هم دارد.

مطلوب: در رویکرد دیگر که از آن تحت عنوان دولت مطلوب صحبت می‌شود، دولت از درون و ذیل جامعه شکل‌ می‌گیرد. در اینجا نظرات گروه‌های مختلف جامعه به صورت واقعی اعمال می‌شود و این دولت توسط جامعه محدود شده است.

اگر رویکرد اول را نسبت به جایگاه دولت داشته باشیم آن وقت فکر می‌کنم هر چقدر هم که بخواهیم سر بزنگاه‌هایی از پیشروی و تعرض مردم دفاع کنیم، به تناقضاتی برخواهیم خورد. همواره صحبت از حق دفاع برای مردم صحبت از این است که گروه‌های مردمی بتوانند انحصار خشونت دولت را محدود کنند یا آن را بشکنند. با رویکردی نسبت به دولت که برای آن انحصار قائل است نمی‌توان تا انتها پای حق دفاع مشروع برای مردم ایستاد.

 

[*قسمت زیر از بحث دولت در این نسخه نوشتاری اضافه شده است:]

 

منظور از بحث دولت مطلوب نه چیزی نظیر صورت‌بندی‌های راست‌گرایانه تحت عنوان «حکمرانی خوب» بلکه درواقع همان چیزی است که مارکس در «نقد برنامه گوتا» در خصوص تعریف دولت مطلوب گفت :‏ “آزادی «واقعی» بدان معنا است که دولت را از ارگانی تحمیلی بر جامعه به ارگانی تحت تسلط مطلق جامعه مبدل کنیم. چنین دولتی یک ضرورت مادی برای کنترل جامعه نیست و جامعه یک ضرورت برای وجود دولت است”.

 

در نقد صحبت‌های رضا معینی در نفی هر شکلی از خشونت

 

امروز واقعیت عینی حضور مردم در خیابان، از صحبت‌های شما عبور کرده است. اینکه چنین چیزی مطلوب هست یا نه بحث دیگری است. اما پیش از هر چیز این واقعیت عینی باید دیده شود. از نظر من این موضوعی مطلوب است اما برخلاف رویکرد بعضی از دوستان که بحث را در سطح اخلاق شخصی می‌آوردند، در اینجا نه مطلوبیت و نه خلقیاتِ شخص خودم برایم واجد اهمیت نیست. همان‌طور که آقای سرکوهی هم گفتند این واقعیت عینی است که اهمیت دارد. من چند مثال می‌آوردم و بعد توضیح می‌دهم که چرا رسانه‌ها به خاطر هژمونی گفتمان عدم خشونت این موارد را در گزارش‌های‌شان سانسور می‌کنند.

 

در سال ۱۳۹۶ علاوه بر اینکه پایگاه فرمانداری تسخیر شد، مردم پایگاه سپاه را هم گرفتند. مجددا در اسفند ۹۹ مردم در بلوچستان دوباره پایگاه سپاه را تسخیر کردند. اگر که با برخی از معترضان آبان در شهریار صحبت بکنید از این برای‌تان خواهند گفت که چطور مأموران گارد ویژه را توانستند به یکی از محلات برسانند و با کوکتل مولوتوف و نارنجک دستی از بالای پشت‌بام خانه‌ها بهشان حمله بکنند و آن‌ها را به بُن‌بست بکشانند. مثال‌هایی از این دست بسیار است. در قیام خوزستان که در همین تابستان اتفاق افتاد این خیلی مهم است که حکومت نزدیک به یک هفته از سرکوب ناتوان شده بود؛ نه به این معنی که نمی‌خواسته سرکوب کند یا مهربان شده بود و خواسته نرم برخورد کند، بلکه به این خاطر که مثلا محله‌ی شلنگ‌آباد اهواز، محله‌ای است که نیروهای گارد به راحتی امکان ورود به آن را ندارند و به این دلیل مردم علاوه بر سازماندهی محله‌ای، مسلح هم هستند.

 

در قیام خوزستان حکومت فقط به یکی از کشته شده‌هایش در ماهشهر اعتراف کرد و هیچ اطلاعی از این در دسترس نیست که درباره‌ی کشته‌های حکومت صحبت بشود.

 

مطابق با صحبت‌های قاچاقچی‌های اسلحه در زندان از سال ۱۳۹۶ به این طرف فروش اسلحه در برخی از استان‌ها که احتمالا فکرش را هم نمی‌کنیم (و شخصا برای من شگفت‌آور بود) مثل استان گلستان و فارس ۳-۴ برابر شده است. ما با این واقعیت عینی مواجه هستیم و به این معناست که من می‌گویم مردم از صحبت‌های آقای معینی که نتیجه‌ سیاسی‌اش پاسیفیسم هست عبور کرده‌اند؛ چرا که مردمی که برای حیات خودشان می‌جنگند، مردمی هستند که تداوم این وضعیت هرچه بیشتر حیات‌شان را تهدید می‌کند. ما مواردی نظیر این را جدی نمی‌گیریم که طی ده سال آینده بحران آب فاجعه‌ای را برای سکونت و حیات در این کشور رقم می‌زند که من واقعا نمی‌دانم کدام کنشگر سیاسی به این قضیه فکر می‌کند و برای آن می‌تواند آلترناتیوی داشته باشد، ولی مردم همین الآن دارند لمسش می‌کنند، برایش بیرون می‌آیند و اعتراض می‌کنند و از تاکتیک‌هایی بهره می‌برند که بتوانند بیشتر مقاومت کنند و همه‌ی شواهد موجود نشانگر این نکته است.

 

در نقد صحبت‌های فرج سرکوهی در خصوص ضرورت نداشتن این بحث

 

اما جناب سرکوهی هم بحثی داشتند در خصوص اینکه ضرورت چنین بحثی چیست؟ به نظر من ضرورت این بحث فارغ از اینکه واقعیتی عینی است، به این هم برمی‌گردد که فعالان سیاسی ما نه‌تنها از این قضیه جا مانده‌اند بلکه به دلیل هژمونی گفتمان پاسیفیستی عدم خشونت در شرایط اکنون (من با گذشته‌ی سیاسی در اینجا کار ندارم و اکنون سیاسی برایم مهم است)، تلاش‌شان بر سانسور این وجوه تعرضی مردم به حاکمیت است. از قضا آن‌ها به‌شدت هم از روی نیات خیرخواهانه این کار را می‌کنند تا بیشتر نشان دهند که حکومت خشن و سرکوبگر است (که هست و باید هم این موضوع را همواره نشان داد) و با عدم بازنمایی تعرض مردم به زعم خودشان جلوی تشدید خشونت توسط حاکمیت را بگیرند.

 

من مایلم این را بگویم که معترضان آبان در غیاب همه‌ی کنشگران سیاسی و رسانه‌ها، خودشان یکدیگر را نقد می‌کنند که ای کاش به فروشگاه‌ها حمله نمی‌شد، ای کاش به عوض اداره‌ی آگاهی به کلانتری حمله می‌شد، یعنی می‌خواهم بگویم که خودشان این سطح از خود-انتقادی را برای پیشروی‌شان دارند. این مسائل اما درون شبکه‌های اجتماعی که در دست رسانه‌هایی است که همچنان گفتمان عدم خشونت بر آن مسلط است، مطرح نمی‌شود و منجر به شکلی از سانسور که نامش را بگذاریم «سانسور خیرخواهانه» می‌شود. تبعات منفی چنین رویکردی را ما در سال ۱۳۹۶ در ارتباط با دراویش در جریان گلستان هفتم می‌بینیم. آن‌ها در گلستان هفتم چه کار کردند جز دفاع از خود؟ آن‌ها چه چیزی داشتند جز چوب و سنگی در برابر مأموران مسلح به باتوم و اشک‌آور و تیر برای دفاع از خود؟ همه‌ی ما در خاطرمان هست که وقتی آن‌ها بازداشت شدند، تا روزها پرسش آدم‌ها این بود که این‌ها زنده‌اند؟! کدام‌شان هست و کدام‌شان نیست؟! برخی‌شان زیر شکنجه شهید شدند. در این جا فضای رسانه مطابق با آنچه گفتم بر سانسور خیرخواهانه ایستاد تا سرکوب تشدید نشود اما از آن طرف ماجرا حکومتی‌ها (از اصلاح‌طلب تا اصول‌گرا) هشتک #درویش_داعشی را بالا آوردند، هزینه‌ی سرکوب را هم بالا بردند و به دلیل گفتمان عدم خشونتی که در این سمت ماجرا هژمون بود، اساسا امکان دفاع از کنشگری دراویش برای جامعه‌ی کنشگر سیاسی باقی نماند. شما ببینید تا چه سطحی از هزینه تحمیل شد که علی‌رغم هزاران مانع حقوقی محمد ثلاث اعدام شد. می‌خواهم بگویم این گفتمان نه‌تنها از نظر من پاسیفیستی است، بلکه در جایی نظیر آنچه گفتم با در دست داشتن رسانه‌ها و سانسور وجوه تعرضی مردم، نقش ترمز برای پیشروی‌های مردمی را ایفا می‌کند. در نتیجه نه‌تنها به کاهش سرکوب کمکی نمی‌کند بلکه با شکلی از گیجی به باز شدن فضا برای حاکمیت به قصد سرکوب یاری می‌رساند.

 

به این ترتیب اگر آقای سرکوهی از ضرورت بحث می‌پرسند، ضرورتش چنین مواردی است.

 

در نقد صحبت‌های مهرداد درویش‌پور در منتج شدن سازماندهی قهرآمیز به نخبه‌سالاری

 

دوستی از این صحبت کردند که سازماندهی قهرآمیز مردم منجر به نخبه‌سالاری می‌شود؛ ببینید شرایط امروز ایران اینگونه نیست چرا که سازمان‌یابی‌ها محله به محله است و سازماندهی توده‌ای ست. این پتانسیل‌های دیگری دارد که اساسا ما باید روی آن بحث بکنیم، نقدش بکنیم تا ببینیم که چگونه است. این مسائل اساسا مورد بحث قرار نمی‌گیرد.

 

جمعبندی

 

این بحث‌ها بهنگام است چون می‌بینیم که کنشگران سیاسی با این موضوع نسبتی برقرار نکردند و خطر این عدم برقراری نسبت و جا ماندن ایشان از مردم در خیابان این است که عمل در خیابان و در ساحت تجربی پیش می‌رود اما ایدئولوژی یا گفتمان مشخصی پیرامون آن نیست. در غیاب ائتلاف‌های دموکراتیک، در غیاب گروه‌هایی از کنشگران که این «خشونت دفاع مشروع» را در جایگاه خودش بنشانند، در غیاب این گفتمان‌سازی، خطر درغلطیدن توده‌ای به شکلی از انتقام‌جویی وجود دارد. اتفاقا کسانی که امروز تلاش می‌کنند با شکلی از دامن‌پاکی، هرچه بیشتر خودشان را در سمت گفتمان عدم خشونت نگه دارند، راه را برای آن سر طیف که انتقام‌جویی هست باز می‌کنند.

 

ما باید واقعیت عینی را ببنیم، در جایگاه خودش نقد بکنیم و بتوانیم گفتمان‌سازی رهایی‌بخشی در کمک به این واقعیت عینی و در همراهی انتقادی با آن که به سمت شبه‌فاشیستی و انتقام‌جویانه نشود، بکنیم.

 

نکته‌ی آخر صحبتم در اشاره به حرف دوستی که فرمودند زمانی پشتوانه‌ی بین‌المللی برای این خشونت دفاع مشروع وجود داشت اما الآن وجود ندارد

 

ببینید زمانی از حکومت پهلوی بالاتر نبود که پشتوانه‌ی قدرت‌های جهانی را داشت اما وقتی که بحران انقلابی جدی شد، کنفرانس گوآدلوپ برگزار شد؛ حالا اینکه نتیجه‌اش این فاجعه‌ای شد که ما در آن زندگی می‌کنیم بماند، ولی بحث این است که آن فضای بین‌المللی هم وقتی که یک شرایط داخلی پویا و انقلابی‌ای وجود دارد، وقتی سوژه‌گی مردم در سرحدات خودش است، و در یک کلام وقتی بحران انقلابی است، نمی‌تواند بدون واکنش بماند. اشتباه خیلی از کنشگران ما در تمام سال‌های اخیر این بوده است که فکر می‌کردند بدون لحاظ سوژه‌گی مردم، قضیه را می‌توانند با لابی‌های بین‌المللی و فشار بین‌المللی یا امید به تحریم و چیزهایی از این دست حل بکنند. قضیه دقیقا برعکس است و با اتکا به سوژه‌گی مردم است که حل می‌شود و اگر این سوژه‌گی بتواند خودش را به سطوح بالاتری بربکشد، قطعا فضای بین‌المللی متأثر می‌شود و مجبور است که واکنش نشان بدهد (آن هم نه از روی خیرخواهی یا حقوق بشر دوستی).

منبع: اخبار روز

https://www.akhbar-rooz.com/128762/1400/07/19/