از مجموعه میزگردهای «درسهای یک قرن»
سالهای 1320 تا 1332 دورهای استثنایی در تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. در پی نزدیک به دو دهه حاکمیت اقتدارگرای مرکزی، اشغال ایران بهدست متفقین، بهموازات بحرانهای اقتصادی، معیشتی، امنیتی و اجتماعی، فرصتی هم برای نقشآفرینی جامعهی مدنی فراهم ساخت.
در این بستر، حزب تودهی ایران، بزرگترین و منسجمترین تشکیلات مدرن سیاسی در تاریخ معاصر ایران، فعالیت خود را آغاز کرد و همراه با آن مجموعهای متنوع از تشکلها، انجمنها و نشریات کارگری، دهقانی، روشنفکری، دانشجویی، زنان، دانشآموزی و دیگر گروههای اجتماعی پدیدار شد. تکوین و توسعهی این حزب علاوه بر بستر مساعد تاریخی و اجتماعی درپی خلاء قدرت بعد از سالهای دیکتاتوری رضاشاه، حاصل بهرهمندی از تجربهی چند دهه فعالیت جریانهای سوسیالدموکرات و کمونیست در فاصلهی سالهای 1285 به این سو بود.
در سال 1326، جمعی از «اصلاحطلبان» درون حزب به رهبری خلیل ملکی تشکیل «جمعیت سوسیالیست تودهی ایران» را اعلام کردند. اما حزب توده و اتحاد شوروی چنین انشعابی را برنتابیدند و به تندترین شکل ممکن به مشنعبین تاختند که به شکلگیری شکاف تاریخی عمیقی در میان این همحزبیهای پیشین منتهی شد.
در بحث حاضر، در دل این بستر تاریخی، با بازخوانی انشعاب تاریخی خلیل ملکی از حزب توده، زمینههایی را وامیکاویم که بهمرور به شکلگیری چارچوبهای ایدئولوژیک – سازمانی نهادیشدهی نوعی «راستکیشی استالینیستی» و نیز نوعی رفرمیسم سوسیالیستی در جنبش چپ معاصر در ایران منتهی شد.
دربارهی حزب توده و نیروی سوم بسیار نوشته شده از پژوهشهای تاریخی تا خاطرات بسیاری از فعالان هر دو جریان، هدف در اینجا تکرار روایتهای تاریخی از حزب توده و منشعبان آن نیست، بلکه میکوشیم با زدودن اسطورهها از روایتهای تاریخی، کارنامهی تاریخی، ایدئولوژیک، سیاسی، اجتماعی و سازمانی هر دو جریان را واکاویم و بپرسیم نسلهای امروز چه درسهایی از ایدئولوژی، سیاستورزی، کنشگری اجتماعی و فرهنگی و نحوهی سازماندهی این دو جریان که خصم یکدیگر شدند، میآموزند؟
اعضای میزگرد (به ترتیب الفبا): محمدحسین خسروپناه، حمید شوکت، پرویز صداقت و آرمان نهچیری
چکیدهی گفتارها