بیانیه‌ زنان بلوچ در پیوستن به جنبش زن زندگی آزادی (جَنین، زِند، آجوئی)

ما زنان بلوچ در جغرافیای ایران، تحت ستم‌های مضاعفی روز را به شب می‌رساندیم. رنج، فقر، تبعیض، بیکاری، ناامنی، استثمار نیروی کار و منابع بلوچ‌ها عادی‌سازی شده است. ما زنان بلوچ همراه برادرانمان از ستم‌های ملی/اتنیکی و طبقاتی/مذهبی رنج می‌بردیم و در عین حال زن بودیم و ناموس؛ نه تنها برای پدر، برادر و شوهر که برای طایفه و دستگاه دین و هم‌چنین دولت. گرچه سال‌ها در برابر مردسالاری، بنیادگرایی (طالبانیسم)، تبعیضات قومی، طبقاتی و ارتجاع شیعی حاکم در کنار دیگر خواهران و برادرانمان، گاه پر شور و علنی، و گاه در خانه و یا جمع‌های کوچک خواهرانه مقاومت کرده بودیم، اما باور داشتیم که این برنامه‌های دموکراسی‌خواهی، تحول‌خواهی و توسعه‌گرا هستند که از پیش مشق مبارزه برای زندگی بهتر را برای ما نگاشته‌اند. از همین رو، ما همواره نشان می‌دادیم که در کنار آنان مطالبات خاص خود را نیز پیگیری خواهیم کرد.

با مرگ تراژیک مهسا، و موجی که سراسر ایران را درنوردید، به یکباره خود در ابتدای صف مبارزه یافتیم. زن، زندگی، آزادی حیاتی دیگر به ما بخشید. به یک‌باره با واژه به واژه آن به شعف آمدیم و گفتیم می‌خواهیم زندگی کنیم. این زن است که می‌خواهد زندگی‌اش را آزاد کند و آزادی او آزادی همه است. ما تا پیش از آن سوژه‌هایی بودیم درصدد بهبود چند بند قانون ازدواج و طلاق، خواستار تبعیضات کمتر در استخدام بلوچ ها، از مبلغین مذهبی می‌خواستیم مانع تحصیل دختران نشوند، از پدرها و برادرها درخواست می‌کردیم دختران و خواهرانشان را در کودکی شوهر ندهند، زن‌کشی‌ها را به شماره درمی‌آوردیم و علنی می‌کردیم، با طایفه و احکامش مدارا می‌کردیم، سعی می‌کردیم بر ساختار متصلب مردسالارانه بدوی آن تاثیر بگذاریم و از دولت درخواست کنیم به ما برای در امان بودن از خشونت، مجوز خانه‌های امن و برای جلوگیری از بارداری‌های ناخواسته به ما وسایل پیشگیری از بارداری بدهد.

همه این‌ها در جای خود کارهای کوچکی نبودند، اما در برابر خیزش زنانه‌ای که سراسر ایران را در نوردیده است به راستی که هیچ است. ما زنان بلوچ به یکباره و با هیجان و انرژی وصف‌نشدنی همراه با سایر خواهرانمان در سراسر ایران زن، زندگی، آزادی را نه برای خود که برای زندگی همه مردم خود نیز طلب کردیم؛ زندگی‌ای که هیچ سلطه‌ای برنتابد و هرگونه ولایت پدر، برادر، طایفه، دین و دولت بر بدن و زندگی و رهایی خود را نفی کند. زن، زندگی، آزادی به تمام اشکال ستمی که بر ما می‌رود می‌تازد و شگفتا که ما نیز در این خواهرانگی با زنان کرد، لر، عرب، فارس، و دیگر اتنیک/ملیت‌های ایران در همین چند هفته این را آموختیم و چه بسیارند چیزهای دیگری که در این مسیر باید بیاموزیم.

در حالی‌که هنوز ما را ناموس می‌دانند، هنوز سرکوبمان عریان است، برای دادخواهی از دختر مورد تعرض قرار گرفته صدها بلوچ را می‌کشند، مارا اشرار مسلح و تروریست می‌دانند، از ما بلوچ‌ها انسانیت‌زدایی می‌کنند، بنیادگرایی طالبانی سایه‌اش بر زندگی ما سنگینی می‌کند (به ویژه بعد از روی کار آمدن دولت طالبان)، هنوز دولت‌ها سرنوشت ما را معامله می‌کنند، هنوز در صفوف مبارزه به توانایی و شعور ما با شک و تردید و انکار نگریسته می‌شود، اما باوجود تمام این سختی‌ها، ما باور داریم که موج اخیر، دیگر همه ما را تغییر داده است.

ما به گذشته بر نمی‌گردیم و در کنار خواهرانمان برای ساختن نخستین انقلاب زنانه تاریخ می‌ایستیم و می‌جنگیم.