ما شعار «زن زندگی، آزادی» را ستایش می کنیم

اردشر مهرداد

ما شعار «زن زندگی، آزادی» را ستایش می کنیم؛

ما آنرا را فریاد می زنیم؛

ما انرا روی پلاکادرهایمان بر شانه میگیریم؛

ما انرا روی تخته سیاه کلاس هایمان می نویسیم؛

ما آنرا روی دیوارهای خانه هایمان می نویسیم؛

چرا که:

«زن زندگی، آزادی» سرشار است از «معنای» ما.

چرا که:

سرشار است از انچه پشت سر می گذاریم و از انچه در افق جستجو می کنیم؛

چرا که:

زن یعنی: نه به هر شکل نابرابری حقوقی

زن یعنی: نه به هر شکلی از نابرابری اجتماعی

زن یعنی نه به هر شکل از نابرابری اقتصادی

زن یعنی: نه به کار پرداخت نشده

زن یعنی: نه به موجودیت کالایی شده: نه به کالا انگاری شدن

زن یعنی: نه به ماشین بازتولید

زن یعنی: نه به سرکوب فرهنگی،

زن یعنی: نه به سرکوب و انکار جسمی،

زن یعنی: نه به سرکوب اخلاقی،

زن یعنی: نه به سرکوب ایدئولوژیک

زن یعنی: نه به ازدواج کودک سیزده ساله

زن یعنی: حق تصمیم گیری بر بدن خود

زن یعنی: نه به هر شکل از ساختار مردسالار

زن یعنی: هستی ای که ملک خصوصی مرد نیست.

زن یعنی: هستی ای که بنده مرد نیست.

زن یعنی: هستی ای که برده مرد نیست.

زن یعنی: پایان همه و هر شکل بردگی

زن یعنی: جان آزادی که عشق را زندگی می بخشد

و در شعر «فروغ» طلوع می کند.

چرا گه:

زندگی یعنی: نه به سفره خالی

زندگی یعنی : نه به صف بیکاران

نه به رنج دستفروشان،

نه به حسرت زباله گرد ها،

نه به رنجوری تن گور خوابان

نه به قد خمیده کولبران

زندگی یعنی : نه به عرق ریزی بسیار و دستمزد کم

زندگی یعنی: نه به کرایه خانه ای که همیشه عقب می افتد

زندگی یعنی: نه به نسخه ای که هرگز به داروخانه نمی رسد

زندگی یعنی: نه به جان زنده ای که کالا نیست و در بازار می فروشندش

زندگی یعنی: هر انچه زندگی بخش است، کالا نیست.

زندگی یعنی: آب کالا نیست

زندگی یعنی: زمین و جنگل و دریا و رودخانه کالا نیست.

زندگی یعنی: نطفه در زهدان کالا نیست

زندگی یعنی: کلیه دست های خالی کالا نیست

زندگی یعنی: زندگی کالا نیست

زندگی یعنی: خنده کودک

زندگی یعنی: نگاه روشن و آرام انسان سالخورده

زندگی یعنی: جان عاشق

زندگی یعنی: شعر، ترانه، آواز و رقص

زندگی یعنی: سبز شدن

زندگی یعنی: شکفتن

زندگی یعنی: بالیدن

زندگی

یعنی: هوای پاک

یعنی: درخت سبز

یعنی: بهار پر شکوفه

یعنی: آسمان پر ستاره

یعنی: پرنده آزاد

یعنی: آوای وحش

چرا که:

آزادی یعنی: نه به نظمی که در ان

قلم برای شکستن است

حنجره برای سکوت

کتاب برای سوزاندن

و هنر برای تملق

آزادی یعنی: نه به نظمی که در ان «آزادی» واژه ای ممنوعه است

آزادی یعنی: نه به «امر»؛ به «فرمان»؛ به «حکم»؛ و به «فتوا»!

آزادی یعنی : حق گفتن نه به آنچه «ممنوع است»!

حق گفتن نه به آنچه «موقوف است»!

حق گفتن نه به آنچه «مجاز نیست«!

حق گفتن نه به آنچه «خلاف شرع است»!

ازادی یعنی: نه به قانونی که «اعتراض» در ان جرم است؛

آزادی یعنی : نه به قانونی که «خواست عدالت» در آن جرم است:

آزاددی یعنی: نه به قانونی که اراده «تغییر» در ان جرم است؛

آزادی یعنی: نه به قانونی که در آن ارمان «بهروزی» در آن جرم است؛

آزادی یعنی: نه به قانونی که در آن تلاش برای ساختن «دنیایی بهتر» جرم است.

آزادی یعنی: رهایی انسان از سلطه دین و مذهب

آزادی یعني: رهایی انسان از سلطه جنسیت و ملیت و قومیت

آزادی یعنی: رهایی انسان از سلطه رنگ و زبان و فرهنگ

آزادی یعنی: رفصی که نشانه تحقیر را به بال آتش می دهد

آزادی یعنی: رهایی انسان از سلطه سود و سرمایه و بهره

آزادی یعنی: تقویمی که روز و ماه و فصل و سال را با خون و جنایت نمی شمارد

آزادی یعنی: جامعه ای که «سلطانپور» می سراید و به جوخه اعدام سپرده نمی شود.

آزادی یعنی: جامعه ای که «پوینده» و «مختاری» می نویسد و قلمش با او به سلاخ خانه نمی رود.

آزادی یعنی: دنیایی که دروغ را بجای خبر قالب نمی کنند.

آزادی یعنی: «روزنامه نگاری» که به جرم نوشتن حقیقت در بند نیست

آزادی یعنی: «معلمی» که به جرم جدال با خرافه و جهل زندانی نیست

چرا که

آزادی یعنی :

رسیدن به هم بستگی؛

رسیدن به هم نوعی؛

و رسیدن به انسان با خود یگانه