• محمدرضا شالگونی
نخستین درس
انقلاب ۵۷ برای خیزش
کنونی مردم ایران به نظر من این است که درک روشنی از سمت گیری پیکار براندازی
جمهوری اسلامی داشته باشیم. فراموش نباید کرد که انقلاب ۵۷ انصافاً یکی از توده ایترین انقلابهای قرن
بیستم بود، ولی در عمل جز پرش در تاریکی معنای دیگر نداشت. زیرا با براندازی
استبداد شاهنشاهی استبداد دیگری شکل گرفت که آشکارا سرکوبگرتر و ارتجاعی تر از
رژیم قبلی بود. باید به یاد داشته باشیم که هرنیروی مخالف جمهوری اسلامی ضرورتاً
یک نیروی طرفدار آزادی و دموکراسی نیست و هر نوع ائتلاف با چنین نیروهایی و خوش
بینی به آنها میتواند نتایج فاجعه باری داشته باشد.
•دوم: بالا آمدن یک فرد بی رقیب و بلامنازع در انقلاب نشان دهنده ضعف
یا حتی انفعال نیروهای انقلابی است. اگر واقعاً میخواهیم به آزادی و دموکراسی دست
یابیم به هوش باشیم که عکس کسی را در ماه نبینیم. تردیدی نیست که هر انقلابی به
رهبری نیاز دارد، اما نه رهبری فردی ؛ بلکه رهبری جمعی برخاسته از پائین، پاسخگو
به پائین و کاملاً قابل کنترل از پائین. بالا آمدن خمینی در انقلاب ۵۷، حتی قبل از قیام ۲۲ بهمن، آغاز مصیبت بود. انقلاب
مشروطیت ما هرچند شکست خورد، ولی یکی از نکات مثبت اش این بود که رهبر بی منازع
نداشت.
• سوم: در انقلاب ۵۷
سازمان یافتگی مردم در پائین بسیار ضعیف بود و همین خلاء سازمان یافتگی بود که
فرصتی برای روحانیت شیعه (یعنی تنها نیروی سازمان یافته) به وجود آورد که بالا
بپرد و قدرت را قبضه کند. برای رسیدن به آزادی، برابری و دموکراسی، ما بیش از همه
به سازمان یابی مستقل نیروهای اجتماعی پائین و از پائین نیاز داریم و اکنون
امکانات سازمان یابی از پائین بسیار بیشتر از سال ۵۷ است، بنابراین امروزغفلت از سازمان یابی مستقل
واقعاً نابخشودنی است.
• چهارم: انقلاب ۵۷ در شرایطی شکل گرفت که رژیم شاه عملاً دشمن خارجی نداشت، اما جمهوری اسلامی حکومتی است که عملاً متحد قابل توجهی ندارد. بنابراین حالا خطر اعمال نفوذ قدرتهای خارجی در روند انقلاب و جهت دادن به آن بسیار بیشتر از آن دوره است. پس باید هشیار باشیم که دیگران برای ما سناریو ننویسند تا مردم ایران بتوانند خودشان آگاهانه مبارزات شان را پیش ببرند.