گفتوگوی انکار با محمد مالجو در رابطه با خیزش «زن، زندگی، آزادی»
اگر کسانی مدعی باشند که جنبش زن زندگی آزادی را میتوان بهتمامی فقط با تحلیل طبقاتی توضیح داد، به گمان من مبادرت به تحلیل طبقاتی نکردهاند، بلکه در دام تقلیل طبقاتی افتادهاند. به این معنا که، طبقه به عنوان یک مفهوم، حجاب دیدگان آنها شده و امکان شناخت بخش قابل توجهی از واقعیت را از دست دادهاند. روی دیگر سکه را بگویم. اگر کسانی مدعی باشند که تحلیل طبقاتی مطلقا پرتویی بر هیچ جزئی از جنبش اعتراضی سال ۱۴۰۱ نمیاندازد، آنها نیز به واسطه کنارگذاشتن تحلیل طبقاتی عملاً خود را از فهم بخشی از واقعیت محروم میکنند. بنابراین من فکر میکنم که هم تحلیل طبقاتی و هم سایر انواع تحلیلها به فهم این اعتراضات کمک میکنند.
مجله انکار
عناصرجمهوری اسلامی در سازمان جهانی کار، نمایندگان کارگران ایران نیستند!
جمهوری اسلامی مقاوله نامه های سازمان جهانی کار را پایمال می کند!
جمهوری اسلامی نه می خواهد و نه می تواند مقاوله نامه های بنیادین حقوق کار را اجرا کند.
ما نهاد های چپ و دموکراتیک ،گماشتگان،عناصر امنیتی جمهوری اسلامی را نمایندگان طبقه کارگرایران نمی دانیم.آنها عناصر تشکل های وابسته به جمهوری اسلامی هستند.ما خواستار اخراج آنها از مجمع عمومی سازمان جهانی کار هستیم.
در کشاکش ائتلافها و منشورها
میکِشندم از دو جانب این بهسویی وان بهسویی
مفتیان عقدم بهشویی بسته، قاضیها بهشویی
ائتلاف کوتاهمدت حول رضا پهلوی منحل شد. جمعی که ازجمله برای بهرهبرداری فرصتطلبانه از خیزش اخیر در ایران بهوجود آمده بود به سرنوشت محتوم خود گرفتار شد.
یکی از شخصیتهای تاریخ مارکسیسم که مورد توجه فزایندهای قرار گرفته، رایا دونایفسکایا (۱۹۱۰–۱۹۸۷) است. دونایفسکایا با ترویج بدیل انسانگرایانه (اومانیستی) برای اشکال بیشماری از بیگانگی که معرّف جامعهی مدرن است، پیشفرضهای مارکسیسم مستقر را به چالش کشید.
نظریهی عام میهندوستی مبتنی بر قانون اساسی / یان ورنر مولر / ترجمهی کسرا شعبانی
مارکس چهگونه مارکس شد؟ / علی رها
بهسوی «حقوق و اقتصاد سیاسی» / مهدی سمائی
زنان، کارگران، حاشیهنشینان، روستاییان، طردشدگان و … نمیتوانند فقط سیاهی لشکر لیدرهای سیاسی بلوچ باشند. آنها هم در سایه انگاره فوق به درکی از موقعیت جنسیتی یا طبقاتی فرودستیشان میرسند و تشکلها و رهبران خاص خودشان را خلق میکنند. محتمل است که در این مسیر تجارب دیگر مناطق ایران و نیز جهان برای آنها ارزنده باشد.
برخلاف درک های سطحی بعضی از چپ ها ی م.ل. سنتی درک از انقلاب بمراتب پیچیده تر شده است. نیروها، استراتژی ها، اهداف و خواست ها و نیز ساختار های سرمایه داری و دولت ها همه به اشکال متفاوتی تغییر کرده است. هیچ چیز بجز بعضی از مفاهیم کلی و تجریدی منجمد نمانده است. نمی توان با نیروها و استراتژی ها و فهم کهنه از شرایط چیزی را متحول کرد. دختران جوانی که در اکباتان می رقصند و به زندگی ارج میـگذارند مشکل است به یک دگم خود را پای بند کنند. آنها نیازهای اجتماعی و هویت اجتماعی و فرهنگی سیال خود را از یک جهان فرار درک و کسب می کنند. بسیاری از جوانان اعتراضات جمعه های زاهدان و جاهای دیگر بلوچستان نیز متعلق به همین نسل اند ولی بنظرم روحیه نخبه گرایی و متمایل به انجمادسازی بما اجازه نمی دهد این واقعیت را درک کنیم.
پیشنهاد من آن است که حاکمان جمهوری اسلامی و مردان متعصب به خواسته های زنان احترام بگذارند، آنان را متهم به فریب خوردگی و بی عفتی نسازند و با مداراجویی و شکیبایی در این موضوع تامل نمایند و بدانند همان گونه که مردان تحمیل و زورگویی را برنمی تابند، برتافتن آن برای زنان نیز دشوار است.
بردگان ، سیاهان و زنان در طول تاریخ بشری علیه سلطه مبارزه کرده اند و جهت حرکت تاریخ همواره به زیان سلطه جویان بوده است.
هیچکدام از انقلابهای موسوم به میدان، تهدیدی بنیادی برای طبقهی سرمایهدار سیاسی شمرده نمیشد. آنها تنها بخشهای دیگری از این طبقه را به قدرت رساندند ــ از همین رو بحران سیاسی را که در ابتدا به آن واکنش نشان داده بودند تشدید کردند و به همین علت است که این انقلابها همواره تکرار میشوند ــ با این حال، این انقلابها هدف دیگری هم داشتند: «تضعیف دولت و تحت فشار قرار دادن و از صحنه خارج کردن سرمایهداران سیاسی بومی به نفع سرمایهی فراملی ــ چه بهطور مستقیم و چه غیرمستقیم از طریق سمنهای هوادار غرب».
دستاوردهای ورود جامعه به این مسیر را، حتی اگر به انقلاب نینجامد، نباید دستکم گرفت. جامعه از وضعیت بنبست و تعطیلیِ سیاست خارج میشود. رخداد، جامعهی سیاسی را به شکلهای مختلف دگرگون میکند. جنبشها از یکدیگر میآموزند که چگونه با چالشهایی نظیر پیچیدهتر شدن شیوههای مهار و سرکوب و تبدیل پراکندگی به تکثر سازمانیافته مواجه شوند. حتی شاید بیاموزند که چگونه این دستاوردها را با کمترین هزینه به تغییرات معنادار و مستمر بدل کنند.