آن‌چه نوشته‌ام بیش از هر چیز ادای دین من به فریبرز رییس‌داناست که همواره برای‌ام شأن چراغی آویخته بر کلبه‌ای را داشته است؛ کورسویی در دوردست که هم راه را نشان داده و هم امید بخشیده است. در این‌جا نه تنها آثارش را به‌شکلی سطحی و گذرا مرور کرده‌ام بلکه بسیاری آثار و برخی جنبه‌های حیات فکری‌اش را نیز آگاهانه نادیده گرفته‌ام تا بتوانم در این مجال کوتاه جنبه‌ای خاص از میراث او را برجسته کنم.


با آغاز یک سازش آشکار نقش مسجد و مولوی عبدالحمید به پایان خود نزدیک می شود. و نیر وهای معترض که بهیچ وجه یک پارچه نیستند به احتمال زیا در جهات متفاوتی خواهند رفت و بخش مهمی به سوی سازماندهی مستقل خود در محلات خواهند شتافت. دستگاه مسلط و تندروتر امنیتی هم در گام های بعدی، احتمالا سعی خواهد کرد مولوی عبدالحمید را تحقیر و به دور بیندازد و یا حتی از بین ببرد. و در همان حال در جهت سرکوب همه نیروهای معترض در استان اقدام کند. البته هر چیز به این بستگی دارد که در پارامتر های اساسی یعنی جنبش در ایران خیزش های جدید و نیرومندی ایجاد نشود و رژیم از درون انسجام خود را در همین حد حفظ کند.


جنبش زن زندگی آزادی سوالات مهمی را طرح کرد اما لزوما پاسخ‌های مناسبی را نیافت. چگونه می‌توان در بحرانی‌ترین شرایط خودانگیختگی را با سازمان درآمیخت؟ چگونه می‌توان هویت مستقل جنبشی را پاس داشت که از هر سو همگام با بادها به این سو و آن سو می‌رود؟ چگونه می‌توان اراده یک جنبش را در مسیر توطئه‌ها، زدوبندها و بازی‌های قدرت‌های داخلی و جهانی تحمیل کرد؟ چگونه می‌توان در عصر رسانه‌های پرقدرت، منافع مستقل جنبش را با صدایی بلند فریاد کشید؟ چگونه می‌توان مانع شد تا جنبشی بی‌سر و نماینده به تصاحب نمایندگان نظم ارتجاعی بعدی در نیاید. جنبش زن زندگی آزادی این افتخار را داشت که این سوالات را بر پیشانی خود حک کند.


اگر از من بپرسند، می‌گویم خوب است که اعتراضتان را نشان می‌دهید، اما هوشمندانه و سنجیده عمل کنید. اگر می‌شود، سازماندهی کنید. مقدمات تغییر را فراهم کنید. رهبرانی پیدا کنید که بتوانند جنبشی را پیش ببرند و گسترش بدهند. سعی کنید دشمن را بشناسید. کافی نیست که فقط بگویید من از این رژیم بیزارم. سعی کنید بفهمید چه‌کسانی در این ساختار ممکن است با تغییر همدل باشند. و بعد فکر کنید آینده قرار است چه‌شکلی باشد. آیا اصلاً می‌توانید تصویری از آینده‌ در ذهن بسازید که همه‌ی این گروه‌های رنگارنگ ایرانی با آن همراه شوند؟ اگر می‌توانید، یعنی چیزی دارید که می‌ارزد برایش بجنگید. اما بدون چنین دورنما و تصویری از آینده آنچه دارید فقط خشم است و با خشمِ تنها سخت می‌شود آینده‌ی روشن ساخت.


"یک مغز و صد بیم عسس/ فکر است در چارقدم"
(سیمین بهبهانی)
خیزشی که در اعتراض به قتل مظلومانه ژینا (مهسا) امینی برانگیخته شد ، بدون گسست هم چنان ادامه دارد و با فراز و فرودهایی در چهار گوشه کشور گسترده شده است. این خیزش انقلابی فقط شورشی علیه حجاب اجباری نیست ، بلکه شورشی است علیه موجودیت جمهوری اسلامی با پیشگامی آشکار زنان ، به ویژه نسل جوان زنان ایران.

محمدرضا شالگونی

خامنه ای احساس کرده است این نوع عملیات رژیم او را ده ها قدم به سقوط نزدیکتر می کند، بر آشفته شده است. مسئله همین جاست که گویا سیستم در بالاترین رده های خود به شکافی عمیق و احتمالا تعمیر نشدنی بر خورده است. اگر این طور باشد که حکمرانان در بالا هم نتوانند به شیوه سابق به حکومت خود ادامه دهند و در پایین هم که تا حدود زیادی عملی شده است مردم نخواهند که به شیوه سابق بر آنها فرمانروائی بشود، ادامه جنبش انقلابی که طلیعه آن هست، می تواند این رژیم را با اولین ضرباتش از پای در آورد.


این اقدام جنایت کارانه و شرورانه محصول یک اطاق فکر در درون برخی نهادهای حکومتی باشد، از آن دست اطاق های فکری که تاکنون محصولاتش قتل دگراندیشان و نویسندگان، شلیک به هواپیمای مسافربری، شلیک به چشم دختران، استخدام و به کارگیری اشرار برای ارتکاب جنایاتی که معمولا نیروهای شریف درون حکومت از ارتکاب آنها سر باز می زنند و…. بوده است. حتی احتمال قوت و صحت این احتمال نیز بسیار تلخ، ناگوار و دهشتناک است، زیرا پیامدهای بسیار سختی را برای کشور و ملت ایران به همراه خواهد داشت، چرا که حامل پیامی سخت برای مردم معترض ، تغییرخواه، وطن دوست، آزادی خواه و آرزومند اعتلا و آبادی ایران است. پیامی که می گوید: ما حتی با سلاح شیمیایی با شما مردان و زنان و کودکان خواهیم جنگید تا بمانیم و بر شما حکومت کنیم. ما شما را با استفاده از هر سلاحی ولو شیمیایی برده و مطیع و فرمانبردار خویش خواهیم ساخت.


حال و هوا و سر و صدای «انقلاب» گویی در فضای کشور جاری است. نه تنها در خانه ها و مجامع خصوصی، بلکه در خیابان‌ها، در شعارهای سیاسی، در هنر و موسیقی اعتراضی، و در مباحث سیاسی نیز شنیده و حس می‌شود. در واقع، این خیزش تا کنون مجموعه‌ی قابل توجهی از ادبیات، شعر و مباحث تحلیلی در باره معنای این خیزش، سازمان و استراتژی، مسئله خشونت و راه پیش رو تولید کرده است. در مقابل، پاسخِ حاکمیت مخلوطی از انکار، تمسخر، خشم، تسکین گزینشی و خشونت گسترده بوده است.


درباره نقش روشنفکران در تحولات تاریخی و اجتماعی-گفتگوی پیام حیدرقزوینی بااکبر معصوم‌بیگی
امکان بازیابی مرجعیت روشنفکری و نیروهای مترقی چپ قطعا وجود دارد اما باید تفاوت‌هایی را که مربوط به امروز است در نظر بگیریم و توجه کنیم که وضعیت امروز با دهه بیست یا دهه چهل تفاوت‌های بسیاری دارد. چند اتفاق در طول دهه‌های اخیر افتاده است. ظهور یک ساختار سلطه‌گر جهانی مثل نئولیبرالیسم در عرصه فرهنگی بزرگ‌ترین ضربه‌ها را وارد کرده است.


"ر" گفتی حتما زندگی من رو روایت کن و من تمام این روزها تو رو برای خودم روایت کرده ام و فکر کرده‌ام. مگه زندگی تو برای کدوم حقوق‌بشری جذابه، چه فاندی از پرداختن به روایت تو برای کدوم برند مبارزاتی درمیاد، قصه‌ی تو چه گردش خبر و محتوایی تولید میکنه؟ فقط میدونم وسط این فاجعه، این احساس بی‌چیزی، وسط یأسی که هرازگاه بهم حمله می کنه و میگه چی قراره تغییر کنه، تو ذهنم دست تو رو می گیرم و به تو متعهد میمونم، همونطور که تو صبورانه همدل «زن،زندگی،آزادی» موندی…"ر" عزیزم

لیلا حسین زاده